گفت چته دیووونه ؟؟!!
به خیالش من دهن وا میکنم و میگم چمه ...
نگفتم .. چی میگفتم ؟؟
میگفتم دکتر جان داستان از این قرار است که :
بحران کمبود صدای دلبر جدی است !!
میفهمد اصلن .. چه میگویم نمی فهمد که ..
نگفتم بهش که وقتی نیستی دنیا چه قبر تنگ و تاریکیه...
دل که داو نداره ، دارو نداره ، آمپول نداره ، دکتر نداره ..
دل اگه دردی شد دردش بی درمونه ..
عین یه اسب پیر پا شکسته ...
باس ولش کنن یه گوشه چیکه چیکه تموم بشه ...
باز گفت چته تو ؟؟؟ چرا حرف نمیزنی .. نیگاش کردم ، همونجور چمباتمه نشسته بدیم گوشه حیاط آسایشگاه
زیر اون درخت بلنده ...
گفتم دکتر جان قدتو قربون ! بهم بگو تشنه ت باشه آب میخوری یا قرص ؟؟؟
گفت : خب معلومه آب ..
گفتم همین دیگه منم تشنه ام ...چیه هی قرص میدی بهم هی آمپول میزنی تو تنم ..هی میگی منو ببرن سرم رو برق بزارن ...
تشنه ام لاکردار ..
وردار یه زنگ بزن به دلبر ..
یه لب بخنده برام .. بگو نگام کنه .. نه از این نگاه معلولیا ؟؟؟؟؟ !!!!
دلبرانه بنگره !!!!
نیگا کرد ..عین ننه بچه مرده ..چشاش تر شد .. نشست کنارم ..
دو تا سیگار آتیش زد ، یکی خودش یکی من ...
گفت :
دلبرت رفته دیوووووونه .. برا همیشه رفته ... اینو بفهم ...!!!
و بعد زد زیر گریه !!!! چرا گریه میکرد ؟؟؟
بهش نیگا کردم .. و سرم گرفتم بالا به شاخ بلنده درخت !!!
و با خودم گفتم
بیا دو تایی خودمون رو
بیاویزیم از زلف سیاه نبودنش ؟؟؟؟؟
صدای پرنده ها و نسیم خنک بهاری
بهار دلکش رسید دل به جا نماند دلبر!!!
بی تو .. بهار ..شکوفه .. پرنده .. نسیم .. گل .. سبزه
انصافانه اس ......؟؟؟!!!!!!
................................................................
پ. ن : نمیدونم از کیه .. تو اینستا بود خیلی به دلم نشست... یه غم عجیب و خاصی مخصوصا لوکیشن آسایشگاه .. که خیلی تو ذهنمه .. چقدر دیشب با خوندنش گریه کردم ...وقتی با گریه میخوابم
صبحش .... سنگین پا میشم .. خیلی سنگین .. میگن گریه آدمو سبک میکنه .. چرته .. دروغه محضه !!!